|
|
با توجه به موضوع تحقیق، میان پژوهش حاضر با برخی پژوهشهای انجامشده در حوزه همراستایی استراتژیک، مشابهتها و تفاوتهایی وجود دارد. در این بخش برای تبیین جایگاه پژوهش حاضر، مهمترین آنها ارائه میشود و در بستر هریک شکافها نیز موردبررسی قرار میگیرد. (( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
در میان تحقیقات حوزه همراستایی استراتژیک در بستر کلی مدیریت استراتژیک، تحقیق حاضر در دسته مطالعات همراستایی استراتژیک درونی (زیر بخش ۲-۳-۲) قرار میگیرد. در میان مطالعات انجامشده در این ساختار، پژوهش حاضر بهصورت واضحی در دسته مطالعات صورت گرفته توسط آقایان کاپلان و نورتون (۱۹۹۲،۱۹۹۳ و ۱۹۹۶ الف) قرار میگیرد. مطالعه حاضر ضمن بررسی و معرفی ساختارهای مذکور، همراستایی فرآیندهای کلیدی با اهداف استراتژیک را نیز بهعنوان یک بعد جدید در زیرمجموعه مطالعات مرتبط با ساختار همراستایی سیستمهای کنترل و برنامهریزی معرفی و راهکاری برای سنجش و برقراری این نوع همسویی ارائه میدهد. در برخی مطالعات نظیر مطالعات دکن و بروگمن (۲۰۰۶)، پریتو و کاروالهو (۲۰۱۱) و فرهنگفر و خورشیدی (۱۳۹۲)، مدلهایی جهت سنجش همسویی استراتژیک ارائه شده است، اما هیچیک رابطه مستقیم اهداف استراتژیک را با فرآیندها، به خصوص در بستر BSC بررسی نکردهاند. نزدیکترین مطالعه به پژوهش حاضر را میتوان کار فرهنگفر و خورشیدی (۱۳۹۲) و سیرثی (۲۰۰۴) دانست. آنها به بررسی روابط اهداف استراتژیک در چهار منظر BSC با فرآیندهای اصلی پرداخته و سعی در ترسیم یک نقشه استراتژی همراستا داشتهاند. پایاننامه حاضر از بسیاری جهات با مقاله فرهنگفر و خورشیدی (۱۳۹۲) در تمایز میباشد. این پژوهش در تدوین مدل مفهومی همسویی خود از نقشه استراتژی بهره میبرد و درعینحال سعی در ترسیم و سنجش همسویی فرآیندهای کلیدی با اهداف استراتژیک دارد. حالآنکه فرهنگفر و خورشیدی، باوجود بررسی رابطه دوبهدوی فرآیندهای کلیدی و با اهداف استراتژیک، این سنجش را در درجه اول جهت اولویتبندی فرآیندها و نه بررسی همسویی آن ها با اهداف استراتژیک، انجام میدهد و نقشه استراتژی را بر مبنای روابط سنجیده، تولید میکنند. همچنین پژوهش حاضر از ابزار تحلیل سلسله مراتب فازی توسعهای در بررسی روابط اهداف استراتژیک با فرآیندهای کلیدی از طریق شاخصهای استراتژیک میپردازد در حالی که در دو مطالعه مذکور از روشهای غیرفازی استفاده میشود. وجود شاخصها این امکان را میدهد تا در بررسی ارتباطات فرآیندهای اصلی و اهداف استراتژیک، اولویتبندیها با دقت بیشتری صورت بگیرند، چراکه فرآیندها در درجه اول جهت تحقق شاخصها و دستیابی به مقادیر تنظیمی برای آنها تعریف و توسعه مییابند. مطالعه فرهنگفر و خورشیدی (۱۳۹۲) فاقد این مولفه میباشد. از طرف دیگر، مدل مفهومی ارائهشده در این پژوهش مبتنی بر اصول ارائه یک مدل همسویی طبق تشریح پریتو و کاروالهو (۲۰۱۱) و برگرفته از تعاریف سملر (۱۹۹۷) میباشد. مطالعات دیگر فاقد این ساختار و الگو میباشند. سیرثی (۲۰۰۴) نیز همانند مطالعه حاضر به بررسی همراستایی استراتژیک درونی سازمان پرداخته است. مقاله سیرثی نیز، فاقد رویکردی جهت تحلیل فرآیندها و سنجش همسویی فرآیندهای سازمانی با اهداف استراتژیک میباشد. مطالعه سیرثی در دسته تناسب استراتژیک قرار میگیرد، درحالیکه این پایاننامه در دسته همسویی سیستمهای کنترل و برنامه ریزی میباشد. با مروری که بر همراستایی استراتژیک در بستر مدیریت استراتژیک (بخش ۲-۳) و سپس چارچوب BSC (بخش ۲-۴) داشتیم، جهت تبیین جایگاه مطالعه حاضر میتوان شکل ۲-۵ را مدنظر قرارداد: شکل ۲- ۹- تبیین جایگاه مطالعه حاضر
۲-۷- جمعبندی
در این فصل، پس از مروری مختصر بر مفاهیم و مبانی نظری، مطالعات پیشین موردبررسی قرار گرفت. هدف از ارائه این بخش، تبیین مبانی دسته بندی مطالعات پیشین بود. بررسی پژوهشهای پیشین در دو بخش انجام گرفت. در این قسمت سه نکته مهم بررسی و تبیین شدند. نخست، جایگاه پژوهش در میان پژوهشهای پیشین بهصورت دقیق تبیین شد و مشخص شد که پژوهش حاضر در زیر دسته مطالعات ساختار همراستایی سیستمهای برنامه ریزی و کنترل در چارچوب BSC، در مطالعات مرتبط با همراستایی مدیریت فرآیندها با استراتژی قرار دارد. دوم آنکه تا آنجا که ممکن بود، مطالعات پیشین به صورتی دستهبندیشده و متناسب با درخت دانشی، گردآوری شدند. طبعا یافتن الگو برای دسته بندی همه پژوهشها امکانپذیر نبوده و در این موارد، بهمنظور ارائه نظاممند مطالعات پیشین، پژوهشها بر مبنای الگوهایی مشابه دسته بندی شدند. سومین نکته، شکافهای مطالعاتی موجود تبیین شدند. براین اساس، نبود مطالعات مرتبط در زمینه بررسی همراستایی فرآیندهای سازمانی با اهداف استراتژیک و نیز همراستایی منابع سازمانی با نقشه استراتژی و اهداف استراتژیک قابل مشهود است. این مطالعه سعی در بررسی همراستایی فرآیندهای سازمانی با اهداف استراتژیک سازمانی دارد و در این راستا یک مدل مفهومی همراستایی ارائه میگردد. در فصل بعد، مدل مفهومی همسویی جهت همراستایی فرآیندهای کلیدی با اهداف استراتژیک در چارچوب کارت امتیازی متوازن معرفی و گامهای آن با بهره گرفتن از ابزارهای معرفیشده در این فصل تشریح میشوند.
فصل سوم
ارائه مدل مفهومی جهت همسویی اهداف استراتژیک با فرآیندهای کلیدی در چارچوب کارت امتیازی متوازن
۳-۱- مقدمه
در این فصل یک مدل مفهومی جهت برقراری همسویی مابین اهداف استراتژیک و فرآیندهای کلیدی سازمان در چارچوب کارت امتیازی متوازن، در راستای ایجاد الگویی برای رفع شکاف مطالعاتی شناساییشده معرفی میشود. در ادامه ساختار کلی مدل موردنظر ارائه میگردد. هر یک از گامهای مدل، بهنوعی، دربرگیرنده مفاهیم و متدولوژیهای متنوعی میباشد که پیشازاین معرفی و بررسی شدند. در ادامه و در زیربخشهای مرتبط، هر یک از گامهای مدل، جداگانه تشریح و ارتباط آن با سایر اجزای مدل تبیین میگردد.
۳-۲- مدل مفهومی همسویی
به علت ساختار پیچیده همراستایی، استفاده از یک مدل و الگو برای پیادهسازی آن از اهمیت ویژهای برخوردار میباشد. یک مدل همراستایی استراتژیک میتواند در قالب ارائه سیستماتیک مجموعهای از ابزارها، متدولوژیها و اقدامات مختلف ایجاد و شکل بگیرد. این مدل متغیرهایی را در قالب ساختار تئوریکی ارائه میدهد که قابلیت نشاندادن مهمترین و بحرانیترین فاکتورها را در کنار روابط این فاکتورها با یکدیگر، دارا میباشد (پریتو و کاروالهو، ۲۰۱۱). بریتو و کاروالهو (۲۰۱۱) به نقل از سملر (۱۹۹۷، ص. ۲۶) اظهار میدارند، در مباحث تئوریک همراستایی، فاکتورهایی بهعنوان حداقلهای لازم برای تدوین یک مدل همراستایی ارائه میگردند. آنها معتقدند که اجزای زیر میبایستی روشن و توصیف گردند: فاکتورهای تاثیرگذار بر ایجاد همراستایی؛ اهداف مدنظر از همراستایی که توصیفکننده نوع همراستایی میباشند؛ چگونگی سنجش همراستایی. در این مطالعه نیز سعی خواهد شد تا در مدل مفهومی ارائهشده، سه منظر بالا بهخوبی تبیین گردند. مدل همسویی موردنظر در این مطالعه، متشکل از ۶ گام اصلی میباشد(شکل ۳-۱). این مدل رویکرد خود را مفروض بر وجود نقشه استراتژی (نشات گرفته از چارچوب BSC) پیش میبرد. در صورت نبود نقشه استراتژی مبتنی بر رویکرد BSC، میتوان از مطالعات کاپلان و نورتون (۲۰۰۱، ۲۰۰۴) جهت ترسیم نقشه استراتژی در بستر چهار منظر کارت امتیازی متوازن استفاده کرد. در گام اول، طراحی اولیه نقشه فرآیندی مبتنی بر رویکرد زنجیره ارزش پورتر (معرفی شده در بخش ۲-۶-۱) صورت میگیرد. فرآیندهای اصلی و پشتیبانی تعریف و سلسلهبندی میشوند و فرآیندهای اصلی جهت پیشبرد مدل در نظر گرفته میشوند. در گام دوم، شاخصهای استراتژیک از کارت امتیازی سازمان استخراج میشوند و ارتباط آنها با اهداف استراتژیک در گام سوم (بخش ۳-۲-۳) بررسی میشود. در بخش ۳-۲-۴ روابط مابین اهداف استراتژیک و فرآیندها با بهره گرفتن از ابزار مقایسات زوجی بر روی شاخصهای عملکردی فرآیندی و شاخصهای استراتژیک بهعنوان متغیرهای میانجی، تحلیل و در قالب یک جدول به نمایش در میآید. صحت و کفایت روابط در بخش ۳-۲-۵ و گام پنجم از مدل همسویی ترسیمی، بازنگری شده و در گام آخر تطابق نقشه فرآیندی با استاندارد PCF بهعنوان یک استاندارد الگوهای فرآیندی بررسی میشود و یک نقشه فرآیندی منطبق بر این چارچوب ارائه میگردد. مدل مفهومی ترسیمی در شکل ۳-۱ قابل مشاهده میباشد. در ادامه هر یک از گامهای مدل به تفکیک بررسی و شرح داده میشوند. شکل ۳- ۱- مدل مفهومی همسویی اهداف استراتژیک با فرآیندهای کلیدی
۳-۲-۱- طراحی اولیه نقشه فرایند بر اساس مدل پورتر
اهمیت ترسیم نقشه فرآیندی را میتوان در مطالعات کاپلان و نورتون (۲۰۰۸) دنبال کرد. لزوم جداسازی فرآیندهای استراتژیک از حیاتی و مشخص ساختن فرآیندهای اولویتدار، بسیار مورد تاکید قرار گرفته است. زنجیره ارزش پورتر میتواند با دسته بندی فرآیندها در دو مجموعه فرآیندهای اصلی و فرآیندهای پشتیبانی درروند این شناسایی اثربخش باشد. این دسته بندی جنبهه ای مختلفی دارد. اول آنکه موجب میشود فرآیندهایی که سازمان میبایستی منابع خود را بر روی آنها، جهت ایجاد یک تمایز استراتژیک در قیاس با رقبایش، متمرکز سازد، مشخص شوند. از طرف دیگر فرآیندهای حیاتی هم تحت مراقبت قرار میگیرند تا از حدود تعیین شده برای آنها خارج نشوند. همچنین شناسایی فرآیندهای کلیدی، فرآیندهایی را که در سطح اول، نقش تحقق اهداف وجوه BSC را بر دوش دارند، مشخص میسازد. این فرآیندها جهت تحقق اهداف میبایستی همراستا با اهداف تعریفشده باشند. دو حالت در سازمان برای فرآیندها در نظر گرفته میشود. در حالت اول سازمان پیش از این نقشه فرآیندی خود را ترسیم و فرآیندهای کلیدی سطح اول سازمانی را به همراه فرآیندهای پشتیبانی تعریف کرده است و حال مدنظر دارد تا این نقشه را جهت همسویی بیشتر با اهداف استراتژیک خود، بازطراحی کند. این نقشه همچنین میتواند دارای سطوح زیرین هر فرایند کلیدی باشد که در واقع زیرفرآیندهای شکلدهنده فرایند اصلی را مشخص میکند. در حالت دوم سازمان پیش از این از نقشه فرآیندی در سطح سازمان خود بهره نمیبرده است و برای اولین بار است که سعی دارد تا فرآیندهای اصلی خود را به همراه فرآیندهای پشتیبانی، شناسایی و جایگاه هر فرایند را در نقشه فرآیندی، به همراه زیر فرآیندهای تشکیل دهنده هر یک، ترسیم نماید. برای حالت دوم، راهکارهای فراوانی جهت ترسیم نقشه فرآیندی برای اولین بار در سازمان وجود دارد که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد: طوفان فکری مصاحبه با ذینفعان کلیدی (کسانی که تحت تأثیر فرآیندها قرار میگیرند یا بر آنها اثر میگذارند) استفاده از خدمات یک مشاور خارجی کار با مدلهای عمومی؛ نظیر: مدل پورتر چارچوب طبقه بندی فرایند این پژوهش ساختار زنجیره ارزش پورتر را که در بخش ۲-۵-۱ معرفی شده بود جهت ترسیم نقشه فرآیندی، از مابین گزینههای بالا بکار میبرد. همانطور که مشاهده شد این زنجیره ارزش، فرآیندهای ارزشآفرین و کلیدی سازمانی را در دو زیرمجموعه فرآیندهای کلیدی و پشتیبانی شناسایی و دستهبندی میکند. بدین ترتیب فرآیندهای اصلی جهت سنجش همسویی با اهداف استراتژیک، در این مرحله مشخص و مدل وارد گام بعد خود میشود.
۳-۲-۲- تعیین شاخصها
شاخصهای (سنجههای) کلیدی، در هر سازمان پیرو تعریف اهداف استراتژیک و فرآیندهای کلیدی، جهت ارزیابی عملکرد اهداف و فرآیندها تعریف و اندازهگیری میشوند، تا هم مدیران سازمانی و هم کارکنان، درک درستی از میزان دستیابی به اهداف استراتژیک سازمانی داشته باشند. درعینحال عملکرد درست فرآیندها در جهت دستیابی به نشانگاههای تعیین شده برای اهداف و تعالی فرایند را بررسی میکنند و در صورت نیاز، به مدیران جهت تجدیدنظر در اهداف سازمانی و یا فرآیندهای اصلی سازمان هشدار میدهند(کاپلان و نورتون، ۲۰۰۶، ۲۰۰۸). از جمله مزایای مدل BSC، ارائه شاخصهای هادی[۱۵۱] در کنار شاخصهای تابع[۱۵۲] میباشد. BSC ضمن نگهداری سنجههای عملکرد مالی (شاخصهای تابع)، سنجههایی در مورد عوامل موجد عملکرد مالی آینده را نیز (شاخصهای هادی ) پیگیری و ضروری میدانست. جهت تعیین شاخصها با دوحالت گام ۱ در بخش ۳-۲-۱ مواجه خواهیم بود؛ اگر شاخصها یپش از این طراحی شده بودند، مدل از همین شاخصها در بررسی و تحلیل همسویی فرآیندهای کلیدی و اهداف استراتژیک، با بهره گرفتن از مقایسات دوبهدوی روابط متقابلشان با شاخصهای استراتژیک، بهره میبرد. در غیر این صورت میتوان از رویکردهای تعیین و تنظیم شاخصها نظیر موارد زیر بهره برد: طوفان فکری مصاحبه با ذینفعان کلیدی استفاده از خدمات یک مشاور خارجی کار با مدلهای عمومی؛ نظیر استاندارد PCF و یا داشبوردها پژوهش حاضر بدلیل آنکه مبتنی بر مدل BSC شکل گرفته و سعی در تحلیل ساختار همسویی در مدل BSC دارد، شاخصها را در قالب ارتباط تنگاتنگ آنها با اهداف و مضامین استراتژیک، تعریف میکند. با در نظر گرفتن ابعاد چهارگانه BSC، با توجه به تمرکز مطالعه بر روی روابط فرآیندها و اهداف استراتژیک، دو بعد فرآیندهای داخلی و رشد و یادگیری جهت تعیین اهداف استراتژیک و تعریف شاخصهای مرتبط با هریک انتخاب میشوند. چرا که اهداف و سنجههای منظرهای مالی و مشتری در یک کارت امتیازی متوازن پیامدهای مطلوب یک استراتژی موفق را نشان میدهند؛ در حالیکه اهداف و سنجههای منظر فرآیندهای داخلی، نحوه اجرای استراتژی را توصیف میکنند و منظر رشد و یادگیری بهعنوان توانمندسازها و پشتیبان، این اجرا را تقویت میکنند(کاپلان و نورتون، ۲۰۰۸). همانطور که مشاهده میشود دو وجه فرآیندهای داخلی و رشد و یادگیری در ارتباط تنگاتنگی با فرآیندهای کلیدی قرار دارند. وجه فرآیندهای داخلی مبنای شکلگیری فرآیندهای سازمان جهت اجرای استراتژی قرار میگیرند و وجه رشد و یادگیری بهعنوان پشتیبان این فرآیندها، جهت بهبود و تقویت آنها تعریف میشود. این ارتباطات برگرفته از ارتباطات علی و معلولی برقرار در چارچوب کارت امتیازی متوازن میباشد.
۳-۲-۳- بررسی ارتباط مابین شاخصهای اهداف با اهداف استراتژیک فرآیندهای داخلی و رشد و یادگیری
هدف از ارائه مدل همسویی همانطور که پیش از این نیز شرح داده شد، همسویی فرآیندهای کلیدی با اهداف استراتریک میباشد. اما سنجش و برقراری همراستایی میان این دو بعد، نیازمند یک وجه مشترک در هر دو میباشد، تا بتوان رابطه فرآیندهای اصلی را با اهداف استراتژیک بررسی کرد. شاخصها (سنجهها)، از یک سو بازخوردی مبنی بر موفقیت سازمان در تحقق اهدافش ایجاد میکنند و از سمت دیگر با تعریف نشانگاهها، نقاط مطلوب برای فرآیندها را مشخص میسازند و تعالی فرآیندها را پیش میبرند(کاپلان و نورتون، ۲۰۰۸). پس شاخصها بهعنوان یک متغیر میانجی، میتوانند ارتباط فرآیندها را با اهداف استراتژیک در پژوهش مهیا سازند. در مقاله فرهنگفر و خورشیدی (۱۳۹۲) مقایسه اهداف استراتژیک با فرآیندهای کلیدی از طریق جداول QFD انجام شده است. شاید مزیت این جداول، مقایسه فاکتورها بدون نیاز به میانجیهایی نظیر شاخصها باشد؛ بطوریکه تصمیمگیرندگان مستقیم اهداف و فرآیندها را با هم مقایسه کرده و آنهایی که با هم رابطه قوی دارند را از ۱ تا ۹ امتیازدهی میکنند. اما ۲ ایراد میتوان به تحقیق موردنظر گرفت؛ اول اینکه حتی با مزیت شمردن این مقایسات مستقیم، که هم حجم محاسبات را پایین میآورد و هم تصمیمگیرنده سریعتر پاسخ میدهد، اما عدم قطعیت در این محاسبات در نظر گرفته نمیشود و ممکن است تصمیمگیرنده با مقایسات عددی و قطعی، نتواند بخوبی آنچه مدنظر دارد بیان کند. ایراد دوم، که درعینحال بازگو کننده دلیل عدم استفاده مقاله حاضر از QFD فازی میباشد، به قدرت تمایزبخشی و وزندهی برمیگردد. کما اینکه در بیشتر تحقیقات، مشاهده میشود از AHP جهت محاسبه و ورود اوزان اولیه به خانه کیفیت QFD استفاده میشود تا دقت محاسبات بالاتر رود (هو[۱۵۳] و همکاران، ۲۰۱۱، کونگ و بای[۱۵۴]، ۲۰۰۳، فلیس و پتریلو[۱۵۵]، ۲۰۱۰). به نظر محقق، مقایسه دو فاکتور که بیش از آنکه بهصورت کمی به هم مرتبط باشند، بهصورت کیفی مرتبطاند (منظور اهداف استراتریک و فرآیندهای کلیدی میباشد)، نمیتواند بسیار قابل استناد باشد. لحاظ کردن فاکتوری میانجی نظیر شاخصها که از یک طرف میتواند با بهره گرفتن از نشانگاهها بهصورت کمی به فرآیندها مرتبط و از طرف دیگر سنجه تحقق اهداف میباشد، میتواند به محاسبات و مقایسات صورت گرفته اعتبار بیشتری ببخشد و این امر به بزرگ شدن حجم محاسبات مسلما میارزد. در گام بعدی از مدل مفهومی ارائهشده جهت همسویی فرآیندهای کلیدی و اهداف استراتژیک، با توجه به گامهای پیش، ابتدا روابط مابین شاخصها با اهداف استراتژیک سنجیده و تعریف میشود. سپس شاخصهای فرآیندی تعیین گردیده و اوزان این شاخصها در فرآیندها با بهره گرفتن از جداول مقایسات زوجی و تکنیک FEAHP مشخص میشوند. در نهایت اهداف استراتژیک و فرآیندهای کلیدی با بهره گرفتن از شاخصهای استراتژیک و شاخصهای فرآیندی، بهعنوان میانجی، با یکدیگر مقایسه و روابط دوبهدو استخراج میشود (بخش ۳-۲-۴). با توجه به اهداف استراتژیک تعریفشده در دو بعد فرآیندهای داخلی و رشد و یادگیری (در بخش ۳-۲-۲ دلیل انتخاب این دو وجه بیان شد)، شاخصهای استراتژیک برای هر هدف انتخاب میشوند. ترجیح بر این است که تعداد این شاخصها بیشتر از ۲ الی ۳ عدد، با توجه به ساختار و تعداد کلی اهداف و شاخصها نباشد تا مقایسات زوجی در گامهای بعد دچار انحراف و خطا نشوند. در صورت بالا بودن تعداد شاخصهای تعریفشده برای هر هدف، میتوان با استفاده ازنظرات خبرگان و متخصصان و یا طراحان کارت امتیازی متوازن، ۱ الی ۲ شاخص را از میان آنها جهت مراحل بعدی انتخاب کرد. پس از مشخص شدن اهداف و شاخصهای استراتژیک متناظر هر یک، شاخصهای فرآیندی انتخاب و وزن هر یک از این شاخصها در هر یک از فرآیندها سنجیده میشود تا شاخصها با بالاترین میزان اثرگذاری بر هر فرایند کلیدی مشخص شود. در این پژوهش، شاخصهای استراتژیک فرآیندهای داخلی و رشد و یادگیری، با توجه به ماهیت جدای این وجوه، جداگانه بررسی میشوند. این امر همچنین منجر به کوچکتر شدن ابعاد مقایسات زوجی جهت پاسخگویی متخصصان و خبرگان میشود و میتوان مدعی بود که این امر موجب واضحتر شدن روابط وجوه با فرآیندها و با یکدیگر میشود که استفاده ازاینروابط در بازطراحی نقشه استراتژی، میتواند مفید واقع شود.
موضوعات: بدون موضوع
لینک ثابت
[پنجشنبه 1400-09-25] [ 12:15:00 ب.ظ ]
|
|
معادله ۳‑۴۱
نهایتاً مدل مسئله(۱) بهصورت زیر میباشد: S.t, نتیجهگیری در این فصل، در ابتدا مفهوم هزینه های کیفیت تولیدکننده و سه گروه اصلی آن (پیشگیری، ارزیابی و شکست) توضیح داده شد و هزینه های کیفیت تأمین کنندگان تشریح گردید. در ادامهی این فصل مسئله موجود در این پژوهش به تفضیل بیان گردید و مدل دو هدفهای که هدف اول آن کمینه کردن هزینهی کل و هدف دوم آن بیشینه کردن کیفیت کل زنجیره میباشد، توسعه داده شد. در انتهای این فصل نیز، مدل دو هدفهی موجود با استفاده راهحل روش پارامتری(وزین )یک مدل تک هدفه گشته و بهتفصیل موردبررسی قرار گرفت. در فصل چهارم در این پایان نامه، مدل پیشنهادی با بهره گرفتن از مثال، مورد ارزیابی قرار میگیرد. فصل چهارم محاسبات و یافتههای پژوهش مقدمه یــک دســته از سختترین و درعینحال پرکاربردترین مدلها در مسـائل بهینهسازی، مسـائل چندهدفه هستند. در یک مسئله بهینهسازی چندهدفه، معمولاً یک جواب بهینه منحصربهفرد وجـود دارد ولی در مسائل بهینهسازی چندهدفه، توابـع هدف ممکن اسـت بـا یکـدیگر در تعـارض باشـند، بنابراین پیدا کردن یک جواب بهینه بهطوریکه بهصورت همزمان کلیه اهداف را بهینه کند معمولاً امکانپذیر نیست. یکی از روشهای حـل اینگونه مسـائل ادغـام کردن اهداف مختلف در یـک تـابع هـدف اسـت. در چنین مواردی جواب بهینه با بهره گرفتن از متدهایی نظیر تابع مطلوبیت و یا مجموع وزین توابع هدف به دست میآید، ولیکن در ایـن روشها نیـز انتخـاب اوزان مناسب برای توابـع هـدف و یـا انتخـاب یـک تـابع مطلوبیت مناسب یک چالش محسـوب میشود.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
روش حل: روش پارامتری ( وزین) ترکیب وزنی مثبت اهداف را بهعنوان تابع هدف در نظر میگیریم. مسئله تک هدفه حاصله را حل میکنیم و به اولین راهحل مؤثر مسئله میرسیم. مراحل فوق تا پوشش همه فضای اوزان تکرار میشود. s.t: تابع دو هدفه بالا به شکل زیر تغییر مییابد: s.t: , معادله اصلی مسئله به شکل زیر تبدیل میشود: S.t, نتایج محاسباتی در این قسمت یک مثال با اندازهی متوسط (که برای آن شرایط واقعی در نظر گرفتهشده است)برای مدل پیشنهادی مطرح میگردد و نتایج حاصل از حل بهصورت کامل تفسیر میشود. مسئله مطرحشده در شرکت فرآوردههای لبنی کاله با نرمافزار GAMS توسط الگوریتم روش حل: روش پارامتری ( وزین) حل میشود. برای نشان دادن کاربرد مدل پیشنهادی در شرایط واقعی در شرکت فرآوردههای لبنی کاله به اجرا درمیآید. تصور نمایید که شرکت مذکور برای دورهی یکساله ۹۲خواهان برنامه ریزی زنجیرهی تأمین برای ۳ محصول از خانواده ماست میباشد. شکل ۴‑۱-نقشه دریافت شیر و ارسال محصول در شرکت فرآوردههای لبنی کاله محصول مذکور ماست سون ۵ % چربی ۵/۲ کیلویی میباشد. علت انتخاب این محصول تأثیر مستقیم شیر در آن میباشد. همانطور که قبل گفته شد زنجیره تأمین ۴ سطحی است. در سطح ابتدای آن این شرکت تولیدی دارای ۴۰ تأمینکننده بالقوه در حوزهی خرید شیر میباشد که ۱۹ تأمینکننده آن برمیگزیند. یک کارخانه مرکزی، ۲ مرکز توزیع احمدآباد تهران و اصفهان و ۴ مشتری نهایی هایپر استار، ملت صفری در اصفهان و سوپر مارکت-سحر، سوپرمارکتی- نیستان در احمدآباد میباشد. اطلاعات تأمین کنندگان اطلاعات مرتبط به تأمین کنندگان در جدول ۴-۱ آمده است: جدول ۴‑۱- اطلاعات تأمین کنندگان
ردیف
نام تأمینکننده
منطقه
استان
وزن شیر ورودی در کل سال(تن)
مسافت(km)
۱
اکبر افیونی
شهرضا
اصفهان
۵۹۵۷
موضوعات: بدون موضوع
لینک ثابت
مفهوم و ماهیت کارآفرینی کارآفرینی، خود عمری به اندازه بشر دارد. لیکن توجه به آن در محافل علمی از اوایل قرن هجدهم میلادی بوده است. از آن زمان تاکنون اندیشمندان تعاریف گوناگونی از کارآفرینی ارائه دادهاند که هر کدام جنبهای از موضوع را توصیف کردهاند. از میان این اندیشمندان، به جهت نگاه نظاممند و هچنین اهمیت ویژه کارآفرینی در تئوری مشهور جوزف شومپیتر حول توضیح ادوار تجاری، تعریف ارائه شده توسط وی، بیشتر مورد توافق و اجماع محققین بوده است؛ کارآفرینی در نظر شومپیتر نیروی محرکه اصلی و موتور توسعه اقتصادی محسوب میشود. این نیرو تنها در زمان پویایی اقتصاد ظاهر میشود و نقش آن در ایجاد یک تغییر جدید(نوآوری) در ترکیبات روزمره تولید است (خارقانی ،۱۳۸۵). کارآفرینی یکی از ابعاد شخصیتی فرد کارآفرین است. که شامل اراده، ریسک پذیری، هوشیاری و نوآوری است. کارآفرین کسی است که به انگیزههای گوناگون و با داشتن یک هدف مشخص، پس از شناسایی زمینههای مناسب و نوینِ تولید، اقدام به ثروت آفرینی برای دیگران میکند. با توجه به تعریف فوق میتوان دریافت که کارآفرینی به معنای شغلآفرینی نیست (اما میتواند کلید حل مشکل اشتغال باشد). کارآفرین منتظر استخدام شدن نیست، بلکه خود استخدام کننده است. او ممکن است سرمایهدار یا کارگر نباشد، اما از سرمایه و نیروی کار به خوبی استفاده میکند. او لزوماً هنرمند، متخصص یا مخترع نیست، اما توان بهرهبرداری مناسب از علم، هنر و تخصص دیگران را دارد. تخصص وی در تصمیمگیری و عمل است و مهمترین عامل حرکت وی، اراده و عزم راسخ وی در اجرای تصمیمات است. کارآفرین فرد خلاقی است که تنها به دنبال سود شخصی نیست، اما در موقعیتهای سودده سرمایهگذاری میکند. او به ارزشهای خاصی پایبند است، لذا صداقت، اعتماد، از خود گذشتگی و نوع دوستی، جزء اخلاق اصلی کارآفرینی است. به همین جهت افرادی را که با بهره گرفتن از رانت و قانونشکنی اقدام به کسب سود میکنند حتی با داشتن خلاقیت فراوان، کارآفرین نمینامند. سودجویی کاملاً فردی و بدون توجه به دیگران، خارج از اخلاق کارآفرینی است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
برای فهم بهتر مفهوم واژۀ کار آفرین کافی است که به برخی اصول و اصطلاحات از جنبۀ تجاری، مدیریتی و فردی توجه کنیم. به ویژه که در قرن حاضر (قرن بیستم)، مفهوم کار آفرینی را از جنبۀ فردی بررسی کرده اند. این بررسی در سه تعریف زیر از کارآفرین منعکس شده است: تقریباً در همۀ تعاریف کارآفرینی، این توافق وجود دارد که در مورد رفتاری بحث می کنیم که :
-
- پیشگام است.
-
- ساز و کارهای اجتماعی و اقتصادی را برای تبدیل منابع و موقعیت ها به وضعیت عملی، سازماندهی یا سازماندهی مجدد می کند.
۳- با مخاطره و شکست همراه است.(شاپرو، ۱۹۷۵) از نظر اقتصاددان، کارآفرین کسی است که منابع، نیروی کار، مواد و سایر دارایی ها را با هم ترکیب می کند تا ارزش آنها را نسبت به قبل بیشتر نماید.همین طور کسی است که تحولات، نوآوری ها و نظم جدیدی را بنیان می نهد. از منظر روان شناس، کسی است که عموماً با نیروی مشخص به پیش می راند، نیروهایی از قبیل نیاز به کسب یا رسیدن به چیزی، تجربه کردن، انجام دادن یا شاید فرار از سلطۀ دیگران. از منظر تاجر، کارآفرین تهدید و رقیبی مهاجم است، در حالی که شاید از نظر تاجر دیگری همان کار آفرین متحد، منبع عرضه مشتری ، یا کسی باشد که برای دیگران ثروت می آفریند؛ کسی است که راه های بهتری برای بهره گیری از منابع می یابد.، ضایعات را کاهش می دهد، و مشاغلی را ایجاد می کند که دیگران از داشتن آنها خوشحال می شوند.(وسپر، ۱۹۸۰)
-
- کار آفرینی فرایند پویای تولید تدریجی ثروت است. کسانی این ثروت را تولید می کنند که ریسک های بزرگ مالی، زمانی، و یا تعهد شغلی را می پذیرند یا برای بعضی محصولات و خدمات ارزش می آفرینند. محصول یا خدمات ممکن است جدید یا منحصر به فرد باشد ولی نکتۀ اساسی در ارزشی است که کارآفرین به آن می بخشد. کارآفرین با درک و جایابی مناسب مهارت ها و منابع می تواند ارزش قوی را ایجاد نماید(رانستت، ۱۹۸۴).
اگر چه هر کدام از این تعاریف، کار آفرینان را از جنبۀ اندکی متفاوت نگاه می کند، همۀ آنها حاوی ایده های مشابهی هم چون تازه بودن، سازماندهی، خلق کردن، ثروت و ریسک پذیری است. با وجود این، هر کدام از تعاریف قدری محدود کننده است. چرا که کار آفرینان درهمۀ حرفه ها و جود دارند- آموزش، پزشکی، پژوهش، حقوق، معماری، مهندسی، مشاغل اجتماعی و توزیع. برای این که تعریفمان از کار آفرینی همۀ انواع رفتارهای کار آفرینانه را در بر گیرد، تعریف زیر را اساس این کتاب خواهیم گرفت: کار آفرینی فرایند خلق چیز جدید و با ارزش است با اختصاص زمان و تلاش لازم، در نظر گرفتن ریسکهای مالی، روانی و اجتماعی و رسیدن به رضایت فردی و مالی و استقلال (رابرت و هیسریچ، ۱۹۸۵). این تعریف بر چهار جنبۀ اساسی کار آفرینی تأکید می ورزد، بدون در نظر گرفتن زمینۀ کار. نخست، کار آفرینی مستلزم فرایند خلق است – خلق هر چیز ارزشمند و جدید.این خلق باید برای کار آفرین و مخاطبی که این خلق برای او انجام شده است ارزش داشته باشد. این مخاطب می تواند هر یک از گروه های زیر باشد:
-
- بازار خریداران ، وقتی که پای نو آوری تجاری در میان است؛
-
- امور اداری بیمارستان در صورتی که نرم افزار و روند مورد قبول جدیدی مطرح باشد؛
-
- دانشجویان احتمالی در صورتی که درس جدید یا حتی دانشکدۀ کار آفرینی تشکیل شود؛ یا
-
- منتخبان خدمات جدید که کارگزاری غیر انتفاعی تدارک می بیند .
دوم ، کار آفرینی مستلزم وقف زمان و تلاش کافی است. فقط کسانی که در گیر فرایند کار آفرینی می شوند درک صحیحی از مقدار قابل توجهی زمان و تلاش دارند که صرف خلق چیز جدیدی شده و آن را به فعلیت در آورده است. در نظر گرفتن ریسک های اجتناب ناپذیر جنبۀ سوم کار آفرینی است. این ریسک ها، بنا بر زمینۀ تلاش کار آفرینی، شکل های مختلفی دارند، اما معمولاً پیرامون زمینه های مالی، روانی و اجتماعی متمرکزند. قسمت آخر تعریف به پاداش های کارآفرین اشاره دارد. مهم ترین این پاداش ها استقلال است که باعث رضایت شخصی می شود. برای کار آفرینان سودجو پاداش های مالی نیز مهم اند. برای بعضی از این کار آفرینان، پول شاخص میزان موفقیت می شود. برای فردی که فعالیت اقتصادی مشخص خود را در عمل آغاز می کند این تجربه مملو از اشتیاق، عجز و ناکامی، اضطراب و کار سخت است. درصد بالایی از فعالیت های اقتصادی جدید به دلیل مسائلی از جمله، فروش کم، رقابت شدید، فقدان سرمایه، یا کمبود توانایی های مدیریتی با ورشکستگی رو به رو می شوند. مخاطرات مالی و معنوی آن هم بسیار بالاست. پس بنابراین چه چیزی باعث می شود فرد این تصمیم بسیار مشکل را بگیرد؟ این سوال با توجه به فرایند تصمیم گیری که لازمۀ کار آفرین شدن است به بهترین نحو بررسی پذیر است. کار آفرینی درون سازمانی کار آفرینی درون سازمانی (کارآفرینی در درون ساختار فعالیت اقتصادی موجود) نیز می تواند پلی بین علم و بازار باشد. فعالیتهای اقتصادی موجود از منابع مالی، مهارت های تجاری و نیز دراکثر موارد از سیستم توزیع و بازاریابی بهره مند ند. لذا می توانند نو آوری را با موفقیت به صورت تجاری در آورند. البته هنوز هم ساختار اداری، بر سود کوتاه مدت تأکید می کند و سازمان بسیار سخت مانع بروز خلاقیت و تولید محصولات و انجام فعالیت ههای اقتصادی جدید می شود. شرکت هایی که این عوامل بازدارنده و در عین حال نیاز به خلاقیت و نو آوری را تشخیص می دهند در جهت پایه ریزی روح کار آفرینانه در سازمانشان تلاش می کنند. در عصر فوق رقابتی حاضر، نیاز به محصولات جدید و روح کار آفرینانه از اهمیت ویژه ای بر خوردار است، به گونه ای که شرکت های زیادی در حال ایجاد محیط کار آفرینانه در قالب واحد های اقتصادی راهبردی اند. فرایند تصمیم گیری کار آفرینانه بسیار ی از افراد برای آن که ایده شان را به بازار بیاورند و فعالیت کار آفرینانۀ جدیدی را شروع کنند مشکل دارند. تا به امروز کار آفرینی و تصمیم گیری عملی کار آفرینانه منجر به آغاز میلیونها فعالیت اقتصادی جدید در سرتا سر دنیا شده است. آمار نشان می دهد در آمریکا (که از نظر تشکیل شرکت در دنیا پیشتاز است) سالانه ۱/۱ تا ۹/۱ میلیون شرکت جدید در سال های اخیر تشکیل شده است، هر چند که تعداد دقیق آن بر کسی معلوم نیست. در حقیقت، علی رغم کسادی، تورم، نرخ بالای بهره، فقدان زیر ساخت ها، ناپایداری اقتصادی، و احتمال بالای ورشکستگی، میلیون ها فعالیت کار آفرینانه شکل می گیرند. هر کدام از این فعالیت های کارآفرینانه بنا به روند فردی و کاملاً شخصی شکل می گیرند که اگر چه منحصر به فرد است، ویژگی های مشترکی در همۀ آنها دیده می شود(رابرت و هیسریچ، ۱۹۸۶). شبیه همۀ فرایندها، فرایند تصمیم گیری کار آفرینانه، مستلزم حرکت از چیزی به چیزی است- حرکت از نوعی زندگی جاری به سوی ایجاد شرک کار آفرینی جدید، که در جدول ۱-۲ می بینید.
جدول ۲-۱ تصمیم های کار آفرینی بالقوه |
تغییر سبک زندگی کنونی محیط کار اختلال |
تشکیل بنگاه اقتصادی جدید مطلوب
-
- فرهنگی
-
- خرده فرهنگی
-
- خانواده
-
- معلمان
- هم قطاران
|
موضوعات: بدون موضوع
لینک ثابت
نیمرخ عاطفی، سبک های تنظیم خود مانند نیمرخ های مقابله ای، صلاحیت رفتاری، و خودکارآمدی/اعتماد به نفس وقایع و تجارب مثبت و منفی زندگی نگرش ها، ارزش ها، عقاید نسبت به مصرف مواد. عوامل محیطی و اجتماعی. که شامل دسته های فرعی تعاملات خانوادگی، ارتباط با همسالان، تعاملات سازمانی، و ساختارهای نهادی/اجتماعی است. عمده ترین عوامل خطرزا و محافظت کننده فرهنگی/اجتماعی مصرف مواد عبارتند از: ساختار/عملکرد حمایت خانواده شیوه های فرزندپروری فرصت برای رشد صلاحیت های اساسی
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
گروه همسالان فرصت های اجتماعی و اقتصادی همچون مسائل آموزشی ساختار کلی حمایت اجتماعی دسترس پذیری فعالیت های اجتماعی سازمان ها از جمله مدارس، نهادها یا محل کار قدرت و تأثیر اعتقادات دینی جامعه هنجارهای اجتماعی، نگرش ها و اعتقادات مرتبط با مصرف مواد مشوق های اجتماعی و اقتصادی تبادل مواد هر کدام از این عوامل می توانند به عنوان عوامل سازه ای یا پویا باشند و یا می توانند یک رابطه سطحی با مصرف مواد داشته یا نقش یک عامل تعدیل گر یا میانجی را برای شروع مصرف مواد داشته باشند (پاندینا، ۲۰۰۶). با توجه به مدل زیستی-روانشناختی-اجتماعی مصرف مواد، عوامل خطرزا و محافظت کننده مصرف مواد در طیف گسترده ای قرار دارند که امکان بررسی همه علل به صورت ساختاری امکان پذیر نیست. اما با توجه به مدل ساختار علی مصرف مواد، یکی از متغیرهای دور اثر گذار در مصرف مواد، خانواده می باشد. در همین رابطه نظریه پردازان نیز توافق زیادی دارند که خانواده نقش مهمی در شکل گیری رشد کودکان داشته و در بین عوامل متعدد خانوادگی اثر گذار بر رشد کودک، شیوه های فرزندپروری به عنوان یک متغیر مهم در نظر گرفته شده است (کلتیکانگاس- جاروینن، رایکونن، اکلوند و پلتونن[۶۳]، ۲۰۰۴) و همان طور که مطرح شد، شیوه های فرزندپروری می تواند به عنوان عامل خطرزا و محافظت کننده مصرف مواد باشد (پاندینا، ۲۰۰۶). از طرف دیگر، در این مدل علی، عوامل روان شناختی، نزدیک ترین متغیر اثرگذار بر مصرف مواد محسوب می شوند. همان طور که قبلاً در مدل زیستی-روانی-اجتماعی مطرح شد، عوامل روان شناختی می توانند طیفی از متغیرهای درونی مانند عوامل شخصیتی شامل نوجویی، هیجان خواهی و راهبردهای مقابله تا متغیرهای بیرونی مانند نگرش نسبت به مواد را در برگیرند. بنابراین با توجه به پیشینه پژوهشی و نظری، از جمله عواملی که نقش موثرتری در شروع مصرف مواد داشته اند شامل شیوه های فرزندپروری (پاتوک- پکهام و مورگان-لوپز[۶۴]، ۲۰۰۶)، شخصیت به ویژه نوجویی (لرر، کانیاس، کارنی، ابستین[۶۵] و لرر، ۲۰۰۶)، راهبردهای مقابله (بایلی، هیل، اوستل و هاوکینز[۶۶] ، ۲۰۰۹) و مشکلات رفتاری برونی سازی شده (هایمن و سینها[۶۷] ، ۲۰۰۹) است. هر کدام از این عوامل می توانند نقش محافظت کننده یا خطرزا را در ارتباط با آمادگی اعتیاد داشته باشند. بدین ترتیب که شیوه فرزند پروری مقتدر به عنوان عامل محافظت کننده و شیوه های فرزندپروری مستبد و سهل گیر به عنوان عامل خطرزای آمادگی اعتیاد شناخته شده اند. همچنین، نوجویی بالا و مشکلات رفتاری نیز به عنوان عامل زمینه ساز برای شروع مصرف مواد شناخته شده اند. راهبرد مقابله مسئله مدار نیز جزء عوامل محافظت کننده و راهبردهای مقابله هیجان مدار و اجتنابی، جزء عوامل خطرزای آمادگی اعتیاد هستند. بنابراین در پژوهش حاضر در ارتباط با آمادگی اعتیاد، متغیرهای شیوه فرزند پروری به عنوان متغیر دور و متغیرهای روان شناختی نوجویی، راهبرهای مقابله به عنوان متغیرهای نزدیک و مشکلات رفتاری به عنوان نزدیک ترین متغیر بررسی شدند. در ادامه هر یک از متغیرهای پژوهش به تفصیل بیان میشوند. شیوه های فرزند پروری و آمادگی اعتیاد خانواده به عنوان زیربنایی ترین و اساسی ترین بنیان شکل دهنده زمینه ساز مصرف مواد به شمار می رود (زینالی و همکاران، ۱۳۸۷)؛ و یکی از مهمترین عوامل خانوادگی موثر بر رشد کودک، شیوه های فرزندپروری است (کلتیکانگاس- جاروینن، کیویماکی و کسکیوارا[۶۸]، ۲۰۰۳). مردم سبک های والدینی را حتی قبل از به دنیا آمدن فرزندشان شروع میکنند و مطمئناً تا یک یا دو سالگی فرزند، سبکهای والدینی به روشنی معلوم میشود؛ اما بسیاری از والدین، قبل از دبستان از این سبک ها آگاه میشوند (پازانی، ۱۳۸۳). البته ادبیات تحقیق در زمینه ارتباط والدین و کودکان، گسترده، چندرشته ای و گاه متناقض است و به این علت است که به سختی می توان در مورد ارتباط والدین و فرزندانشان به طور قطعی اظهار نظر کرد (استانفورد و به یر، ۱۹۹۱، ترجمه دهگانپور و خرازچی، ۱۳۸۰). در ادامه، برخی نظریه ها در مورد شیوه فرزند پروری مطرح می شود. نظریاتی در باب شیوه های فرزندپروری در ادامه نظریاتی در ارتباط با شیوه فرزندپروری مطرح می شود.
-
- نظریه فرایند تخریبی خانواده
یکی از جنبه های اساسی تأثیر خانواده، روابط والدین-فرزندان است. روابط نادرست والدین با فرزندان خطر مشکلات روانی فرزندان را افزایش می دهد. پترسون[۶۹] (۱۹۸۶) به بررسی الگوهای روابط والدین-فرزندان و اثر آن بر اختلال رفتاری فرزندان پرداخت. او نظریه فرایند تخریبی خانوادگی را به عنوان عامل اصلی ایجاد کننده اختلال رفتاری در فرزندان ارائه داد. پترسون همچنین دریافت که فرزندان دشوار فرامین منفی مبهم تری دریافت می کنند. پترسون و بنک[۷۰] (۱۹۸۶، به نقل از اسماعیلی، ۱۳۸۲) نشان دادند که مهمترین نارسایی در مهارت های والدین عبارت از نظارت ضعیف، سرزنش، تهدید و نق زدن به فرزندان و استفاده زیاد از تنبیه بدنی است که به نظر معادل شیوه های فرزندپروری مستبدانه و سهل گیرانه در نظریه بامریند می باشد.
-
- نظریه پذیرش- طرد والدین
نظریه پذیرش-طرد والدینی[۷۱] یک نظریه ارتباطی است که کوشش می کند نتایج عمده پذیرش و طرد کودک از سوی والدین را بر رشد رفتاری، شناختی و هیجانی کودک توضیح دهد و عملکرد شخصیت فرد در بزرگسالی را با پذیرش-طرد والدین پیش بینی کند. به علاوه، این نظریه کوشش می کند، توضیح دهد که چرا برخی از کودکان توانایی بهتری نسبت به سایر کودکان برای سازگار شدن با تأثیرات مخرب طرد و بدرفتاری و خشونت دارند. این تئوری بر ارتباط بین پذیرش-طرد والدین و رفتارهای معنادار در اجتماع متمرکز است (رحمانیان، ۱۳۸۰). از نظر مفهومی، روی همرفته، پذیرش و طرد والدین از ابعاد گرمی والدین است. والدین پذیرا از نظر PART والدینی هستند که دوستی یا محبت بیشتری را به صورت کلامی یا فیزیکی به کودکان نشان می دهند و والدین طرد کننده در این دیدگاه، والدینی هستند که کودکانشان را دوست ندارند، آنها را تقبیح می کنند یا کودکانشان از آنها می رنجند. “طرد” در تمام دنیا خود را به دو روش اصلی نشان می دهد. یعنی، در یک شکل به صورت خصومت و پرخاشگری والدین و در شکل دیگر با نادیده گرفتن و تفاوت گذاردن بین کودک و دیگران (رانر[۷۲]، ۱۹۸۴، به نقل از رحمانیان، ۱۳۸۰). هر دو نوع سبک طرد والدین (طردی که به شکل خصومت (پرخاشگری) نشان داده می شود و هم طردی که به شکل بی تفاوتی/ نادیده انگاری ظاهر می شود) آسیب رسان هستند. هر دو شکل طرد با غیاب دلبستگی والدینی و نشانه های عینی، این احساس را به کودکان تلقین می کند که طرد شده اند یا دوست داشته شده نیستند. و بالاخره، اینکه سبک والدینی طرد (هر دو صورت آن) خود به دو شکل است: ۱- به صورت ذهنی از جانب کودک تجربه می شود و یا اینکه ۲- برای هر مشاهده گر بیرونی این طرد قابل مشاهده است. این تئوری (رانر، ۱۹۸۴، به نقل از رحمانیان، ۱۳۸۰) پیش بینی می کند کودکانی که طرد شده یا سوء رفتار هیجانی داشته باشند، بیشتر تمایل دارند به خشونت متوسل شوند و برای حل مسائل خود به خصومت و رفتارهای خشن روی آورند. اینها افرادی وابسته هستند و اگر هم مستقل باشند، دارای حالات دفاعی هستند، اعتماد به نفس و کفایت خود[۷۳] آنها آسیب دیده است، از نظر هیجانی آسیب دیده و ناپایدار بوده و از این لحاظ به دیگران وابسته نیستند و دید منفی به دنیا دارند. چه عواملی توانایی کودک را برای سازگار شدن و کنار آمدن با والدین طرد کننده بالا می برد؟ طبق نظریه PART عامل اول “احساس روشن داشتن از خود”[۷۴] است که توسط خود شخص یا دیگران ایجاد می شود و ممکن است، به کودک کمک کند تا با تأثیرات منفی ناشی از طرد والدین سازگار شود. عامل دوم آن است که اگر کودک بتواند بفهمد که چرا مادرش چنین اعمال یا احساسی نسبت به وی دارد، بهتر می تواند با رفتار مادرش سازگار شود. عامل سوم نیز عبارتند از این که آن دسته از کودکانی که معتقدند حداقل می توانند برخی حوادث اطراف خود را کنترل کنند، یا حداقل خودشان و برخی از صفات شخصیتی شان را بیشتر می توانند کنترل کنند، بهتر می توانند با طرد والدین کنار بیایند. در نظریه PART به این دسته از کودکان خود-تعیین کننده[۷۵] گفته می شود. به نظر می رسد که عوامل اجتماعی دیگری نیز توانایی کودک را برای سازگار شدن با والدین طرد کننده بالا برد؛ مثلاً برخی از این کودکان سعی می کنند تا آنجا که ممکن است اوقات کمتری را با والدین طرد کننده خود بگذرانند، یا برخی دیگر از این کودکان افراد دیگری را جانشین والدین خود می سازند. کودکانی که با این موقعیت (داشتن والدین طرد کننده) بهتر بتوانند سازگار بشوند، به طور مشخصی بیشتر قادرند که شخصیت بهتری در بزرگسالی در خود ایجاد کنند. این کودکان سازگار شده با والدین طرد کننده، از نظر سلامت هیجانی در حالتی بین کودکان پذیرفته شده و کودکان طرد شدهای که قابلیت سازگاری با این موقعیت را نداشتهاند، قرار دارند (رحمانیان، ۱۳۸۰).
-
- نظریه سه وجهی پیترسون و رالینز
طبق نظریه سه وجهی پیترسون و رالینز[۷۶] (۱۹۸۷، به نقل از استانفورد و به یر، ۱۹۹۱، ترجمه دهگانپور و خرازچی، ۱۳۸۰) در هر گروه دو عضوی والد- کودک در سیستم خانواده، درباره اینکه “چه کسی بر دیگری تأثیر می گذارد"، سه رویکرد وجود دارد. این سه رویکرد عبارتند از: تأثیر یک سویه[۷۷]، تأثیر دو سو یه[۷۸] و تأثیر منظومه ای[۷۹]. الف-۳) رویکرد یک سویه رویکرد یک سـویه، کودک را موجودی منفعــل می انگارد و به والدین نیز به صورت شکلدهندگان کودک نگریسته می شود. گویی که کودکان تکه ای موم هستند. اصول اساسی دیدگاه یک سویه بر این فرض استوار است که دروندادهای والدین به گونه ای بر رشد کودک تأثیر می گذارند. ویژگی های کودکان، پیامد مستقیم چگونگی فرزندپروری و خصوصیات الگوهای ارتباطی والدین است. به عبارت دیگر، این فرض یکی از فرض های علت و معلولی خطی است. با این فرض، پژوهش یک سویه بر آن بوده است تا راه صحیح فرزندپروری و چگونگی ایجاد رشد بهینه را کشف کند. از جمله این دروندادهای والدین، شخصیت و شیوه تربیتی آنهاست. شاید مشهورترین تحقیق درباره شیوه های والدینی، مطالعه دیانا بامریند در سالهای ۱۹۶۷ و ۱۹۷۱ درباره کودکان پیش دبستانی و والدین شان باشد. در این تحقیق هر کودک در موقعیت های مختلف در مدرسه، پرستاری و در خانه مورد مشاهده قرار گرفتند. اطلاعات بهدست آمده برای ارزیابی کودک در زمینه ابعاد رفتاری از قبیل جامعه پذیری، اعتماد به نفس، پیشرفت ، تکانشی بودن و خویشتنداری مورد استفاده واقع شدند. همچنین، والدین و کودکانشان در خانه و در حین تعامل مورد مصاحبه و مشاهده قرار گرفتند. وقتی بامریند داده ها و اطلاعات مربوط به والدین را تحلیل کرد، دریافت که به طور کلی والدین افراد مورد مطالعه، یکی از سه سبک فرزند پروری مقتدر، مستبد و سهل گیر را مورد استفاده قرار می دهند (حسین پور، ۱۳۸۱). نظریه بامریند در نظریه هایی جای میگیرد که رویکرد یک سویه نامیده می شود، هر چند، مطالعه بامریند در مورد شیوه های تربیتی، رویکردی التقاطی است که به آسانی نمی توان آن را به نظریه تاریخی خاصی مرتبط ساخت. کار او نه به تبعیت از نظریه ای خاص، بلکه بر اساس طرد نظریات پیشین بنا شده است. هدف او مطالعه ترکیب عواملی همچون گرمی و کنترل بود (بامریند، ۱۹۶۷، به نقل از حسین پور، ۱۳۸۱). او با بهره گرفتن از رویکرد تواتری، بسیاری از انواع رفتارها و عقاید را تشریح و شناسایی کرد. با وجود این، بدون شک او نیز محققی یک سویه است. وی آشکارا از یک نوع تعامل، به عنوان بهترین مسیر رشد نسبت به سایر انواع تعامل دفاع کرده است. طبقه بندی بامریند از تحلیل عمیق و چند روشی[۸۰] تعامل والد-کودک منتج شده است. وی از تحلیل رفتار کودک و والدین سه شیوه تعاملی متمایز را که در دو جنبه کلی با هم متفاوت بودند، شناسایی کرد. این دو جنبه کلی عبارتند از: (۱) والدینی که برای کودکانشان تعیین تکلیف می کنند و آن ها را وادار به انجام تکالیف می سازند. و (۲) والدینی که نسبت به کودکان گرم و پذیرا هستند. بر اثر ترکیب این دو جنبه کلی، سه طبقه شیوه فرزند پروری شکل میگیرد که بامریند این سه طبقه مجزا را مقتدرانه، سهل انگار و استبدادی نامید (حسین پور، ۱۳۸۱). شیوه مقتدرانه: والدین در الگوی اول نسبت به سایر والدین، واقعیتها و بینشهای شناختی را به کودکان خود منتقل میسازند و تمایل بیشتری برای پذیرش دلایل کودک در رد یک رهنمود از خود نشان میدهند. این والدین سخنوران خوبی هستند و اغلب برای مطیع سازی از استـدلال و منطق بهره میجویند و نیز به منظور توافـق با کودک از ارتبـاط کلامی استفاده میکنند. رفتارهای نامطلوب، این والدین را مرعوب خود نمی سازد، آنها ظاهراً تاب مقاومت در برابر قهر و غضب کودک را دارند. والدین مقتدر به آغاز تعامل کودک به گونه و درجه ای پاسخ می دهند که معمولاً برای کودک خشنود کننده است. تفاوت های مهم بین این گروه از والدین با والدین مستبد در رفتارهای حمایتی و استفاده از مشوق های مثبت است. والدین مقتدر به تلاش های کودکان در جهت جلب حمایت و توجه پاسخ می دهند و از تقویت های مثبت بیشتری استفاده می کنند. علاوه بر این، والدین مقتدر در ابراز محبت و تفاهم والد-کودک به طور چشمگیری نمرات بالاتری می گیرند و در تمام متغیرهای دربرگیرنده محبت نیز رتبه های بالاتری احراز می کنند. کودکان والدین مقتدر در مقیاس هایی نظیر فعال بودن، اعتقاد به خود و استقلال رأی رتبه های بالاتری را به خود اختصاص می دهند. این کودکان، واقع گرا، با کفایت و خشنود توصیف شده (استانفورد و به یر، ۱۹۹۱، ترجمه دهگانپور و خرازچی، ۱۳۸۰)، متکی به نفس بوده، با همسالان روابط دوستانه دارند، با فشار روانی به خوبی مقابله می کنند، سرزنده و پرانرژی هستند (ماسن، گلیگان، هوستون و کانچر، ۱۹۹۵، ترجمه یاسایی، ۱۳۸۱). شیوه سهلگیر: یک الگوی فرزندپروری گرم و صمیمی اما سست است که در آن بزرگسالان خواسته های نسبتاً کمی دارند، به کودکان اجازه می دهند که آزادانه احساسات و تکانه هایشان را ابراز کنند، فعالیت های کودکانشان را به دقت نظارت نمی کنند و به ندرت به طور مقتدر، رفتار کودکان را کنترل می کنند (پازانی، ۱۳۸۳).
موضوعات: بدون موضوع
لینک ثابت
ارتباط ضعیف علم و صنعت: عدم آشنایی کامل پاسخگویان با مفاهیمی چون قابلیت بازاریابی حاکی از ارتباط ضعیف علم و صنعت است، که در دنیای رو به رشد کنونی دور از انتظار میباشد. عدم دسترسی به مدیران ارشد یا میانی: ماهیت پرسشنامههای مورد استفاده در تحقیق ایجاب مینمود که پرسشنامههای موصوف توسط افراد خاصی مانند مدیران ارشد و میانی شرکتها تکمیل گردند، اما به علت عدم دسترسی به برخی از مدیران، این کار توسط جایگزین آن ها انجام گردید. ۵-۶- خلاصه و جمعبندی فصل پنجم در این فصل از پایاننامه به بحث و نتیجهگیری پیرامون یافتههای حاصل از فرضیههای تحقیق پرداخته شد. بهطورکلی این نتیجه به دست آمد که ارتباط بین ارتباطات مبتنی بر همکاری و معیارهای عملکرد رابطهای (متمرکز بر مشتری، همکاری مشتری و مالی) غیرمستقیم و شرطی است. در ادامه پیشنهادهای کاربردی برای مدیران واحدهای صنعتی بهویژه مدیران بازاریابی و پیشنهادهایی برای پژوهشگران آتی ارائه گردید. در پایان نیز محدودیتهای تحقیق مطرح شد. (( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
منابع و مآخذ الف) منابع فارسی
-
- آذر، عادل (۱۳۸۱)، تحلیل مسیر و علتیابی در علم مدیریت، مجلهی مجتمع آموزش عالی قم، سال چهارم، شمارهی ۱۵، صص ۵۹-۹۶٫
-
- امیرشاهی، میر احمد؛ یزدانی، حمیدرضا؛ خانمحمدی، محبوبه. (۱۳۹۱)، بررسی وضعیت ارتباطات یکپارچه بازاریابی و عوامل مؤثر و متأثر از آن (موردپژوهی: بانک ملت)، فصلنامه چشمانداز مدیریت بازرگانی، شماره ۱۰، صص ۶۸-۵۱٫
-
- باشکوه، محمد و شکستهبند، میترا. (۱۳۹۱)، بررسی تأثیر عناصر ارتباطات یکپارچهی بازاریابی بر قوت نام تجاری در صنعت بانکداری (مطالعهی موردی: بانک ملی استان اردبیل)، فصلنامه دانشکده مدیریت دانشگاه تهران، دوره ۴، شماره ۳، صص۴۲-۲۱
-
- حاجی پور، بهمن؛ درزیان عزیزی، عبدالهادی و شمسی گوشکی، سجاد، (۱۳۹۱)، تبیین استراتژی محصول- بازار و قابلیتهای بازاریابی شرکت بر عملکرد بازار، فصلنامه علمی- پژوهشی کاوشهای مدیریت بازرگانی، شماره ۷، صص ۸۷-۵۴
-
- حدادیان، علیرضا؛ کفاشپور، آذر و نورالهی، سمیه؛ (۱۳۹۲)، بررسی تأثیر قابلیتهای بازاریابی بر عملکرد بازار بهواسطه متغیر خلق ارزش برای مشتری در صنایع غذایی شهرک صنعتی توس مشهد، همایش علوم مدیریت نوین
-
- حقیقی، محمد؛ قارلقی، ابراهیم؛ میراسدی، سمانه و نیکبخت، ف اطمه (۱۳۸۹). بررسی رابطه میان ویژگی های بیانیه ی مأموریت سازمان و عملکرد سازمانی (مورد مطالعه در شرکت های فعال صنایع غذایی تهران). پژوهش نامه ی مدیریت تحول، سال ۲، ش ۴، ص ۱۷۵
-
- حنفی زاده، پیام؛ زارع رواسان، احد (۱۳۹۱)، روش تحلیل ساختارهای چند سطحی با بهره گرفتن از نرمافزار SmartPLS، انتشارات ترمه.
-
- داوری، علی؛ رضازاده، آرش (۱۳۹۳)، مدلسازی معادلات ساختاری با نرمافزار PLS، انتشارات جهاد دانشگاهی
-
- رضایی دولت آبادی، حسین و خائف الهی، احمد علی، (۱۳۹۱)، تاثیر قابلیتهای بازاریابی بر بهبود عملکرد سازمان، فصلنامه مدرس علوم انسانی، دور۱۰، شماره ۱
-
- سامانه اطلاعرسانی سازمان صنعت، معدن و تجارت استان زنجان www.znj.mimt.gov.ir
-
- سفیانیان، معصومه و احمد امیرشاهی، “شناسایی موانع و محدودیتهای اجرای بازاریابی رابطه مند در شرکتهای بیمه دولتیدر ایران"، مجله مدیریت بازرگانی، ش۲، ۱۳۸۶، ص ۱-۱۶
-
- صنوبر، ناصر و مهدیزاده اصل، نسرین، (۱۳۸۸)، رابطه توجه به مسولیت اجتماعی و عملکرد بازاریابی شرکتهای صادرکننده نمونه صنایع غذایی، مجله مطالعات مدیریت بهبود و تحول، شماره ۵۹، صص۸۶-۷۱
-
- عباسی، جواد، “بررسی نقش و جایگاه عوامل موثر بازاریابی رابطه مند بر رضایت مشتریان کلیدی بانک ملت استان تهران“، پایان نامه رشته مدیریت بازرگانی، دانشگاه تهران، ۱۳۸۱٫
-
- فاریابی، محمد؛ تجویدی، رعنا و تجویدی، مینا (۱۳۹۰)، بررسی رابطه بازارمحوری و مزیت رقابتی در گروه صنایع تراکتورسازی ایران، مجله فراسوی مدیریت، سال پنجم، شماره ۱۷، صص ۱۶۰-۱۳۱٫
-
- قاضیزاده، مصطفی؛ ابراهیمپور، حبیب؛ سعادتمند، محمد و حسینیفر، سید مجتبی، (۱۳۹۰)، فصلنامه علمی- پژوهشی توسعه مهندسی بازار گستران آتی، شماره ۵۲، صص ۹۸-۷۳
-
- کاتلرفیلیپ، آرمسترانگ گری ( ۱۳۷۶). “اصول بازاریابی” ،ترجمه بهمن فروزنده، اصفهان.
-
- کاتلر، فلیپ (۱۳۸۵)، “مدیریت بازاریابی“، ترجمه ی بهمن فروزنده، نشر آموخته، اصفهان، چاپ ششم.
-
- موسی خانی، مرتضی؛ نایبی، امین و بخشی، جواد ( ۱۳۸۶ ). ارائه ی یک متدولوژی فازی جهت ارزیابی عملکرد تأمین کنندگان در فرایند برونسپاری. نشریه ی دانش مدیریت، سال ۲۰ ، ش ۷۷، ص ۱۲۵
-
- نعمتی، محمدعلی؛ زنگیان، سمیه؛ فیض، داود و جبلی، اشکان (۱۳۹۱)، تاثیر قابلیتهای بازاریابی بر پیامدهای عملکردی شرکتهای کوچک و متوسط کارآفرین، فصلنامه علمی پژوهشی نوآوری و ارزش آفرینی، جلد ۱، شماره ۰ و ۱، صص ۲۸-۱۹
-
- نوعپسند اصیل، سید محمد؛ ملک اخلاق، اسماعیل و حسینی مهروانی. (۱۳۹۳)، بررسی رابطهی مدیریت استعداد و عملکرد سازمانی، فصلنامه پژوهشهای مدیریت منابع انسانی دانشگاه جامع امام حسین (ع)، سال ۶، شماره ۱، صص ۵۱-۳۱
ب) منابع انگلیسی
-
- Ailawadi, K. L., Lehmann, D. R., & Neslin, S. A. (2003). Revenue premium as an outcome measure of brand equity. Journal of Marketing, 67(4), 1–۱۷
-
- Allen, R. S., Dawson, G., Wheatley, K. and White, C.S. (2008). Perceived diversity and Organizational Performance. Employee Relations, Vol.30, No.1, P. 20.
-
- Amaratunga, D. & Baldry, D. (2002). Moving from Performance Measurement to Performance Management, Facilities, Vo.20.No.5/6.p.217.
-
- Anderson, E. W., Fornell, C., & Rust, R. T. (1997). Customer satisfaction, productivity, and profitability: Differences between goods and services. Marketing Science, 162
-
- Anderson, E., & Weitz, B. (1992). The use of pledges to build and sustain commitment in distribution channels. Journal of Marketing Research, 29(1), 18–۳۴٫
-
- Atuahene-Gima, K, (1993), “Determinants of technology licensiny intentions: an empirical Analysis of Australian engineering firms", Journal of Product Inovation Management, No. 10,pp.230-240.
-
- Atuahene-Gima, K. (2005). Resolving the capability-rigidity paradox in new product innovation. Journal of Marketing, 69(4), 61–۸۳٫
-
- Babu John Mariadoss., Patriya Silpakit Tansuhaj., Nacef Mouri. (2011). Marketing capabilities and innovation-based strategies for environmental sustainability: An exploratory investigation of B2B firms. Industrial Marketing Management ۴۰ (۲۰۱۱) ۱۳۰۵–۱۳۱۸
-
- Ballantyne, D., & Varey, R. J. (2006). Introducing a dialogical orientation to the service-dominant logic of marketing. In Robert F. Lusch, & Stephen L. Vargo (Eds.), The service-dominant logic of marketing: Dialog, debate and directions. New York: M.E Sharpe.
-
- Baker W.E., Sinkula J.M.; “Learning orientation, market orientation and innovation: integrating and extending models of organizational performance"; Journal of Market Focused Management, No. 3, 1999.
-
- Barksdale H.C., Darden W.; “Marketing attitudes toward the marketing
موضوعات: بدون موضوع
لینک ثابت
|
|
|
|