چهارچوب نظری تحقیق
ما در این پژوهش سوال خود را در چارچوب نظریه ژئوپلیتیک یا همان تاثیر عوامل جغرافیایی بر نظام بین المللی و واحدهای تشکیل دهنده آن مطرح نموده و مورد بررسی قرار خواهیم داد. در چارچوب ژئوپلیتیک مسائل و موضوعات از زاویه نقش عوامل جغرافیایی در سرنوشت سیاسی مردم و ملت ها مورد توجه قرار می گیرد.
در یک تحلیل ژئوپولیتیکی، اهتمام بر آن است که بین مراکز قدرت بین‏المللی و مناطق جغرافیایی رابطه برقرار شود و هدف از آن، تبیین نقش عوامل جغرافیایی در سیاست کشورهاست؛ زیرا وقایع سیاسی همیشه در یک محیط جغرافیایی اتفاق می‏افتد و عوامل جغرافیایی در روند پدیده‏های سیاسی تأثیرگذار است؛ چنانچه گفته شده: بدون توجه به کلیه عوامل زیست‏محیطی، اعم از انسانی و غیرانسانی، ملموس و غیرملموس، محیط سیاسی بین‏المللی را به طور کامل نمی‏توان شناخت؛ یعنی در عرصه روابط بین‏الملل، بازیگران سیاسی از آزادی تام برخوردار نبوده و به شدت متأثر از عوامل جغرافیایی هستند و ازاین‏رو، در تصمیم‏ گیری‏ها محدودیت دارند.
در نظریه سیاسی ـ جغرافیایی، ساختار جغرافیایی منطقه‏ای که در آن اِعمال قدرت می‏شود، از اهمیت خاصی برخوردار است. استادان فن برای تبیین این اهمیت، از قیاس با شطرنج بهره جسته‏اند که در آن، برای هر بازیکن، علاوه بر نوع و تعداد مهره‏ها، نحوه چیدن آن‏ها در کنار مهره‏های رقیب نیز نقش دارد. بر این اساس، می‏توان گفت: منطقه یا کشوری که به دلیل ساختار جغرافیایی ویژه مورد توجه قدرت‏های رقیب بوده و استعداد برقراری و یا برهم زدن بازی را دارا می‏باشد، حایز اهمیت سیاسی ـ جغرافیایی است.

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

روش تحقیق و گرد آوری اطلاعات
این تحقیق به صورت توصیفی-تحلیلی می باشد که نحوه گرد آوری اطلاعات به صورت مطالعه کتابخانه ای و بررسی اسناد موجود است.
روش تحلیل اطلاعات:
تحلیل اطلاعات به صورت کیفی می باشد
متغیرها و واژه های کلیدی :
ژئوپلیتیک: ژئوپلیتیک یک حوزه مطالعاتی میان رشته ای است که از آمیزش دو علم جغرافیا و سیاست به وجود می آید که تأثیرپذیری و‎ ‎تأثیرگذاری سیاست و قدرت در محیط جغرافیایی و ‏به بیان دیگر، تأثیر تصمیمات سیاسی بر‎ ‎محیط جغرافیایی را مورد کاوش و بررسی قرار می‌دهد.
قفقاز جنوبی: قفقاز جنوبی یا ماورای قفقاز نیمه جنوبی سرزمین قفقاز است. قفقاز جنوبی (ماورای قفقاز) شامل کشورهای جمهوری آذربایجان، ارمنستان، گرجستان می شود.
ناگورنو _ قره باغ: منطقه‌ای در غرب جمهوری آذربایجان است که توسط نیروهای مسلح ارمنستان اشغال شده‌است. اهالی آن را مردم ارمنی و مردم آذربایجانی تشکیل می‌دهند. مرکز قره‌باغ شهر خان کندی(استپاناکرت) است. در سال ۱۹۸۸ نیروهای ارمنی جنگ را برای تصرف این زمین‌ها آغاز کردند. مدتی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، جنگ تشدید شد، و در سال ۱۹۹۴ پس از اینکه ارتش ارمنستان این بخش‌ها را به تصرف خود در آورد، جنگ با آتش‌بس تمام گردید.مقامات این ناحیه خود را یک کشور مستقل می‌دانند، ولی تا امروز هیچ کشوری این جمهوری خودخوانده را به رسمیت نشناخته‌است.در ادامه این پژوهش در هر بخش که واژه قره باغ یا قره باغ کوهستانی مورد استفاده قرار گیرد منظور همان ناگورنو_ قره باغ می باشد.
مناقشه قره باغ: از زمان فروپاشی شوروی تا سال ۱۹۹۴ جنگی از سوی ارمنستان علیه آذربایجان آغاز گردید که در پی آن ۲۰ درصد از سرزمین‌های متعلق به آذربایجان، یعنی قره‌باغ کوهستانی همراه با هفت شهر و ناحیه دیگر اطراف آن به اشغال ارتش ارمنستان در آمد.جنگ در سال ۱۹۹۴ با آتش بس خاتمه یافته و این وضعیت تا کنون ادامه دارد که در متون و محافل سیاسی از این وضعیت با عنوان مناقشه قره باغ یا مناقشه ناگورنو_ قره باغ بکار می برند.
پیشینه تحقیق
استمرار در مناقشه قره باغ بین ارمنستان و جمهوری آذربایجان ، توجه و تمرکز بیشتری را نسبت به آن پدید آورده است و از دیدگاه های گوناگون به آن پرداخته شده است. این امر در رابطه با تولیدات متون علمی به زبان فارسی با موضوعیت مناقشه قره باغ به دلایلی چشمگیر تر است که از آن جمله می توان به عامل همسایگی بحران با مرزهای جمهوری اسلامی، پیوستگی فرهنگی و قومی شمال غرب ایران با کانون بحران و نیز حضور و فعالیت قدرت های فرا منطقه ای اشاره نمود. در این تحقیق ها که به صورت مقاله و کتاب منتشر شده اند، مطالب مرتبطی دیده می شود که می توان در راستای انجام پژوهش ما مورد استفاده قرار داد و این نقطه مفید تحقیقات در قالب پیشینه و سوابق موضوع ما محسوب می شود و از سوی دیگر در آمایشی که در بین متون موجود انجام گرفت، همچنان فقدان پژوهشی با موضوعیت مشخص و منطبق با مساله مورد توجه با موضوع این تحقیق به چشم می خورد که ان شاالله با انجام این کار، گامی در جهت پر نمودن این نقیصه برخواهیم داشت.
در ادامه به برخی کتب ومقالاتی و پایان نامه های دانشگاهی که به نوعی موضوع بحران قره باغ را مطمح نظر قرار داده و به آن پرداخته اند را معرفی نموده و توضحیات لازم در این زمینه در پی آن بیان می گردد.
ژئوپلیتیک قفقاز و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، محمد حسین افشردی، تهران، دافوس، ۱۳۸۱
این کتاب به طور مبسوطی بر موضوع ژئوپلیتیک منطقه قفقاز به طور عام و در کنار آن به ویژگی های منطقه مورد مناقشه پرداخته است. در این کتاب، قفقاز از دیدگاه و نظرگاه سیاسی و امنیتی جمهوری اسلامی بررسی می گردد و تمامی ویژگی ها و مختصات در جهت تامین شرایط و بیشتر منافع امنیتی مورد توجه قرار می گیرد. ماهیت و زمینه های اختلاف ها یکی دیگر از موضوعاتی است که در این کتاب به آن پرداخته شده است لیکن سویه اصلی این پرداخت همانگونه که گفته شد جمهوری اسلامی است و ارتباط هر کدام از آن ها، با جمهوری اسلامی سنجیده شده و نتیجه گیری می گردد. این کتاب از نظر بهره های نظری در شناخت تئوری های ژئوپلیتیکی مفید بود ولی از جهت کاربر در تحقیق ما دچار کمبودهای بسیاری است که از آن جمله فقر اطلاعاتی در زمینه موضوع اختصاصی مناقشه قرباغ، بستر های اختلاف و نیز کارکرد قدرت های فرامنطقه ای در چگونگی بحران است.
امنیت در قفقاز جنوبی، احمد کاظمی، موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاطر تهران، ۱۳۸۴
احمد کاظمی در این کتاب با مبنا قرار دادن امنیت ایران، توجه خود را معطوف به مساله امنیت در قفقاز جنوبی نموده است.این کتاب بیشتر در پی شناسایی تهدیدهایی است که از کذرگاه این منطقه بر ایران وارد می گردد و وی با ذکر کردن فهرستی از تهدیدها و زمینه های آنها، در صدد شناسایی آن ها بر آمده است.موضوع قره باغ یکی از محورهایی است که در این کتاب به آن پرداخته شده است و از آن به عنوان نمودی از تهدید و ناامنی در منطقه نام برده می شود که بسیار خلاصه وار و محدود بوده و اطلاعات آن در سطح کمی قابل دسته بندی است و کمک چندانی به شناخت موضوع نمی کند. لذا می توان چنین بیان نمود که این کتاب نیز علی رغم توجه به قفقازجنوبی که در واقع بسترکانون موضوعی ما محسوب می گردد و نیز نیم نگاهی که به بحران قره باغ داشته است با این همه چندان کتاب مفیدی در رابطه با نقش آمریکا و روسیه در استمرار بحران قره باغ به نظر نمی رسد.
سیاست خارجی آمریکا در آسیای مرکزی و قفقاز، وجیهه صادقیان خوری، فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، زمستان ۱۳۷۷
در این مقاله تمرکز نویسنده بر موضوع سیاست خارجی آمریکا قرار گرفته است. نویسنده با شناسایی و فهرست نمودن منافع ملی آمریکا و ارتباطی که بین آنها و ظرفیت های و بحران های این منطقه وجود دارد در صدد تبیین و توضیح سیاست های آمریکا و البته پیش بینی آن گام برداشته است. از نظر وی موضوعاتی وجود دارد که اتفاقاً به توجه به همبستگی تاریخی - فرهنگی و نیز پیوستگی ژئوپلیتیکی بین کشورهای این منطقه، مورد توجه آمریکا قرار گرفته است و از آن جمله مساله منابع نفت منطقه، مباحث مربوط به اسلام خواهی، رقابت های موجود در عرصه بین الملل با کشور فدراسیون روسیه و نیز مهار جمهوری اسلامی ایران است که سیاست خارجی آمریکا را نسبت به منطقه جلب نموده است. این مقاله از جهات گوناگون مفید به نظر می رسد لیکن تحقیق در سطح کلان انجام شده و نگاه ویژه ای به بحران قرباغ دیده نمی شود و از این رو نمی تواند جایگزین یا پوشش دهنده موضوع مورد تحقیق ما باشد و ضرورت انجام تحقیق همچنان مهم به نظر می رسد.
بازی بزرگ جدید در قفقاز و پیامدهای امنیتی آن برای آینده ایران، جهانگیر کرمی، مجلسه سیاست دفاعی، بهار ۱۳۷۹
همانگونه که از عنوان آن بر می آید این مقاله نیز محور مطالعه خود را بر موضوع امنیت استوار نموده است و به طور خاص تحولات امنیتی قفقاز جنوبی را در چارچوب سیاست ها و فعالیت های بازیگرانی همچون ترکیه و آمریکا و روسیه از نظر گذرانده و مبنای تحلیل امنیت ملی ایران قرار داده است. انگیزه های بازیگران این صحنه سوال اصلی محقق واقع شده و ایشان با در نظر گرفتن روندهای اساسی موجود در سیاست های دولت های نامبرده، در پی توضیح و تبیین رفتار آنها در چارچوب تاثیر گذاری بر امنیت ملی جمهوری اسلامی است. وی تحلیل خود را با الگوگیری از عنوان بازی بزرگ که در ادبیات سیاسی به رقابت های انگلیس و روسیه در قرن نوزدهم میلادی اطلاق می شود انجام داده است. به زعم وی رقابت در منطقه قفقاز بازی بزرگ قرن بیستم است. این مقاله از آنجایی که برخی رمز گشایی از انگیزه ها و منافع دولت های آمریکا و روسیه انجام داده قابل تامل است، لیکن همچون مطالعاتی که در این زمینه انجام شده، از نگاه عمیقی برخوردار نیست و اطلاعات آن هم فارغ از تحولات جدید است. ضمن اینکه به طور اولی موضوع قره باغ را در کانون مطالعه ندارد.
بررسی بحران قره باغ با تکیه بر نقش روسیه، چنگیز اسفندیاری، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران، ۱۳۷۸
پایان نامه مذکور به لحاظ عنوان و نیز سرفصل های محتوایی، شامل اطلاعات ادبیاتی راجع به موضوع است و از این نظر می تواند مورد مراجعه قرار گیرد.در این پایان نامه تاریخ مناقشه، اطلاعاتی در باره سیاست های روسیه در دوران سوسیالیستی نسبت به قره باغ گردآوری شده است و در کنار آن پرداخت کوتاهی هم به سیاست ترکیه ،ایران و آمریکا به منطقه داشته است و در نهایت نکته ای که مورد نظر ما در انتخاب موضوع بوده و در این پایان نامه نیز مفقود می باشد دلایل است که منجر به تطویل بحران شده است.
تحلیلی بر ابعاد و سطوح مداخله در بحران ژئوپلیتیکی قره باغ، مجتبی تویسرکانی، فصلنامه آسیای مرکزی و قفقاز، بهار ۸۹
در این مقاله ابعاد و سطوح مداخله در بحران قره باغ بر طبق مفهوم « بحران ژئوپلیتیکی» و مبانی و عناصر موجود در آن بررسی شده است. این مقاله از نظر مباحث نظری و پرداخت به موضوع بحران قره باغ حاوی مطالب مفید استو می تواند در راستای انجام تحقیق مورد استفاده قرار گیرد، لیکن ضعف های مورد اشاره در مورد پژوهش های پیشین در این خصوص نیز صدق می کند و راه را برای انجام تحقیق بیشتر در این زمینه باز گذاشته است.
تعامل روسیه و آمریکا در آسیای مرکزی و قفقاز پس از یازده سپتامبر، حمید رضا حافظی، فصلنامه آسیای مرکزی و قفقاز
این مقاله در پی حوادث یازده سپتامبر به قلم در آمده و تحت تاثیر تحولات سیاسی – امنیتی پس آن قرار دارد.در این مقاله چنین استنباط گردیده که روسیه و آمریکا در پی حوادث یازده سپتامبر دیدگاه های نزدیک به هم پیدا کرده و با نقاط مشترک در سیاست خارجی خود ایجاد نموده اند و از این رو تعامل مثبت بین آنها در مسایل منطقه آسیای مرکزی و قفقاز فزونی یافته است. این نتیجه گیری از جنبه هایی شاید صحیح باشد اما در مواردی همچون بحران قره باغ که کانون بحث ما بشمار می رود چندان منطقی به نظر نمی رسد.البته نویسنده در مورد بحران قره باغ نیز چنین ادعایی ندارد، لذا می توان چنین برداشت نمود که نتایج این مقاله مقطعی بوده و شامل یک روند کلی در سیاست خارجی دو دولت محسوب نمی شود.
فصل بندی مطالب
سامان بندی مطالب این تحقیق در ۵ فصل تنظیم شده است.فصل اول که هم اکنون از نظر می گذرد خلاصه ای از چارچوب و کلیات پژوهش حاضر را در بر می گیرد. دراین فصل سعی گردید تا اندازه ای اهداف و افق های تحقیق معین گردد و تا حد امکان مرز و محدوده تحقیق مشخص گردد تا در فصول آتی به طور متمرکز تر بدان پرداخته گردد.
در فصل دوم مروری بر نظریه های مهم در حوزه ژئوپلتیک خواهیم داشت. ژئوپلتیک همچون شاخه های دیگر علوم سیاسی و روابط بین الملل دارای چارچوب های نظری انباشت شده ای است که مسیر راه و چگونگی تبیین مسایل همجنس با آن را نمایان می سازد.در این فصل سعی می گردد ابتدا نظریات بررسی شود و سپس بخش های لازم و کارامد برای انجام تحقیق حاضر از آن استخراج گردد و الگوی عمل قرار گیرد.
فصل سوم اختصاص به موضوع قره باغ خواهد داشت.در این فصل به پیشینه بحران قره باغ از ابتدا تا کنون پرداخته می گردد، تا ضمن آشنایی از زمینه ها و بستر ها ، تحولات ابتدا تا مروز، دورنمایی روشنی از مناقشه قره باغ بدست آوریم.در این فصل به دوطرف مناقشه یعنی ارمنستان و آذربایجان به طور جداگانه با ویژگی های ژئوپلیتکی هر کدام پرداخته خواهد شد.
در فصل چهارم رویکردها، سیاستها، اقدامات و مواضع کشورهای روسیه وامریکا در قبال مناقشه را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده تا از این طریق به تاثیر و نقش آن کشورها در چگونگی شکل دهی به مناقشه در مسیر پایان دهی یا استمرار آن می پردازیم۰
در فصل پنجم به جمع بندی ازفصل سوم وچهارم می پردازیم سپس بر اساس اطلاعات بدست آمده و سوال تحقیق فرضیه خود را مورد راستی آزمایی قرار خواهیم داد.وبعد نتیجه گیری از تحقیق انجام می گیرد۰و در پایان به بیان پیشنهادات در خصوص حل بحران و منابع ومآخذ خواهیم پرداخت۰

فصل دوم
مبانی نظری و چارچوب پژوهشی و مدل تحقیقی
منازعه
واژه ی منازعه معمولاً به وضعیتی اشاره دارد که در آن، گروه انسانی معینی (خواه قبیله ای، قومی، زبانی، فرهنگی، مذهبی،اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و یا غیر آن) با گروه یا گروه های انسانی معین دیگری به دلیل ناسازگاری واقعی یا ظاهری اهدافشان تعارضی آگاهانه داشته باشند. «لوئیس کوزر»، منازعه را چنین تعریف می کند:« مبارزه ای بر سر ارزش ها و مطالبه ی منزلت، قدرت و منابع نادر که در آن، هدف هر یک از طرفین، خنثی کردن، صدمه زدن و یا نابود ساختن رقبای خویش است[۱] .» منازعه با رقابت متفاوت است. انسان ها ممکن است به خاطر دست یابی به عنصری کمیاب به رقابت با یک دیگر برخیزند، بدون آن که کاملاً از وجود رقبایشان آگاه بوده یا درصدد جلوگیری از دست یابی آن ها به اهدافشان برآیند.هنگامی رقابت به منازعه تبدیل می گردد که طرفین بکوشند موقعیت خویش را تنزل دادن موقعیت دیگران تقویت کرده، مانع از دست یابی سایرین به اهدافشان گشته و رقبای خویش را از دور خارج و یا حتی نابود سازند. منازعات بسته به شرایط مختلف می تواند خشونت آمیز یا غیر خشونت آمیز، آشکار یا نهان، قابل کنترل یا غیر قابل کنترل، حل شدنی و یا لاینحل باشند. منازعه با تنش نیز تفاوت دارد ؛ تنش معمولاً به خصومت پنهان، ترس ، سوء ظن، تصور تضاد منافع و میل سلطه طلبی یا انتقام جویی اشاره دارد. با این حال تنش لزوماً از سطح گرایشات و ادراکات فراتر نرفته و تعارض عملی آشکار و کوشش های بازدارنده ی متقابل را در بر نمی گیرد. هر چند تنش اغلب مقدم بر بروز منازعه و همواره ملازم آن است، ولی با منازعه مترادف نبوده و همیشه نیز با همکاری ناسازگار نیست. با وجود این، ریشه های تنش احتملاً با ریشه های منازعه ارتباط نزدیکی دارد. منازعه پدیده ای جهان شمول بوده و دائماً در دورن و میان جوامع رخ می دهد ؛ البته لزوماً پدیده ای بدون وقفه و یا دارای شدت یکسانی نیست، اما همواره نوعی منازعه ی خفیف، آرام و تقریباً نامرئی – حتی در جوامع به ظاهر صلح آمیز – وجود دارد.منازعه ضرورتاً در شکل رفتاری خشونت آمیز ظاهر نمی شود ، بلکه ممکن است با بهره گرفتن از ابزارهای ظریف سیاسی، اقتصادی، روانی و اجتماعی صورت پذیرد.
بررسی ریشه های منازعه در نظام بین الملل
برای منازعه نمی توان ریشه ی واحدی مشخص کرد، این ریشه ها نه تنها متعددند بلکه در طول تاریخ نیز بر شمار آن ها افزوده شده است. یکی از نخستین کوشش های منظم در طبقه بندی ریشه های کشمکش را (کنت والتز ) انجام داد. او در اثر خود به نام ( انسان، دولت و جنگ) ریشه های کشمکش را در سه متغیر انسان، واحدهای سیاسی و نظام بین الملل تشریح کرد. طبق تصور اول، ریشه ی جنگ را باید در طبیعت و رفتار انسان جست و جو کرد. آرمان گرایان و واقع گرایان این گونه می اندیشند. لیکن آن ها درباره ی امکان تغییر طبیعت و رفتار انسان به منظور حل مسئله ی جنگ با یک دیگر اختلاف نظر دارند. طرفداران دومین تصور نیز با توجه به ساختار درونی دولت ها به تبیین جنگ می پردازند و شامل دو دسته اند : لیبرال که معتقدند نظام های دمکراتیک بیش از نظام های دیکتاتوری، متضمن صلح اند و مارکسیست ها که اعتقاد دارند سرمایه داری مشوق جنگ و سوسیالیسم حامل صلح است. بر اساس تصور سوم، ریشه ی جنگ در شرایطی نهفته است که آن را ( فقدان مرجع بین المللی ) نامیده اند. این اصطلاح به معنای عدم وجود ابزارهای حقوقی و سازمانی مؤثر برای حفظ صلح است. با پیشرفت تحقیقات و دقت در مشاهدات، سه متغیر مورد نظر والتز به پنج متغیر افزایش یافته است : متغیر انسان، متغیرهای اجتماعی، متغیر واحد سیاسی، متغیر های اجتماعی بین الملل و متغیر نظام بین الملل[۲]
۱- متغیر انسان و کشمکش : آن دسته از صاحب نظران که علت العلل کشمکش را انسان می دانند، در اساس معتقدند که جهان بینی، منافع، برداشت ها و سوء برداشت ها، ارزش ها و اعتقادات رهبران سیاسی و اجتماعی است که در هدایت تصمیم ها و تقویت کشمکش ها اثرات نهایی را می گذارد. انسان برای بقا و انطباق دیگران با خود، به جنگ متوسل می شود. این دسته از محققان، قوه ی کشمکش را تنها در انسان جست و جو می کنند[۳] و معتقدند وجود یک سلسله ویژگی های قدرت گرایی و نفع طلبی انسان را به سوی ستیزش علیه دیگران سوق می دهد. گروهی از این نگرش نسبت به تعارض انتقاد کرده، معتقدند به هیچ وجه نمی توان افراد را مقصر شناخت، بلکه عامل اصلی ستیزش، مربوط به محیط انسانی است ؛یعنی وضعیتی که امکانات لازم را برای تعارض میان انسان ها بوجود می آورد. در مجموع نمی توان ویژگی هایی را در طبیعت انسانی جست و جو کرد که به طور همیشگی و در تمامی ادوار مانع استقرار صلح شده باشد.[۴] پس می توان گفت یکی از ریشه های کشمکش در جامعه بشری، عدم برداشت صحیح و زمینه های بسیار سوء برداشت تصمیم گیرندگان سیاسی است که در نهایت در عامل انسان مستتر می باشد.[۵]
۲- متغیر های اجتماعی و کشمکش : صاحب نظران روابط بین الملل به گروه هایی که در تصمیم گیری مؤثر هستند، توجه کرده اند تا بخشی از ریشه های کشمکش را کشف کنند. در این میان اولین گروهی که مورد توجه محققان بوده، هیئت مشاورانی است که رهبران یا تصمیم گیرندگان اصلی را احاطه می کنند. دومین مجموعه، نهادهایی است که تصمیمات و سیاست ها در چارچوب آن ها شکل می گیرد. سومین گروه، هیئت حاکمه است. گروه چهارم، روش جمع گرایی را اتخاذ کرده، تمامی گروه های فعال، مؤثر و نافذ را در کلیت جامعه با اهمیت تلقی می کنند و برای ریشه یابی کشمکش به عمل ها، عکس العمل ها، درجه نفوذ و اهداف هر یک از آن ها توجه می نمایند.[۶] این گروه ها منافع و خواست های گوناگونی طلب می کنند که از طریق تحت فشار قرار دادن سیاست گذاران، آنان را وادار می کنند تا داده های سیاست خارجی را در جهتی تنظیم کرده، به مرحله اجرا درآوردند که به تحقق اهداف و منافع آن ها کمک کند.
۳- متغیر واحد سیاسی و کشمکش : در تحلیل مبانی روابط بین الملل، متغیر واحد سیاسی از مرکزیت خاصی برخوردار است. از آن جا که دولت ها در واحد های سیاسی، طراحان و مجریان اصلی محسوب می شوند و نقطه ی پایان تصمیم گیری و اجرا در آن ها خلاصه می گردد، هر گونه جذب برای توافق و دفع برای کشمکش، متوجه افعال و افکار آن ها است.[۷] واحدهای مجزای سیاسی خود عامل به وجود آورنده ی تعارضات محسوب می شوند؛ زیرا تقویت ملی گرایی در چارچوب مرزهای ملی و طرح منافع و اهداف خاص به صورت
بالقوه، زمینه های اختلاف را با دیگران که دارای همین وضعیت هستند، فراهم می کند. اساس روابط بین الملل واحدهای سیاسی اند و ارکان هر واحد سیاسی در حاکمیت ملی، تمامیت ارضی و ملیت خلاصه می شود، این واحدهای سیاسی بر مبنای قدرت عمل می کنند و از آن جا که قدرت محدودیت هایی را داراست، همه از آن بهره مند نخواهند بود و مقتدر بر ضعیف غالب می شود؛ بنابراین کشمکش آغاز می گردد و هرگز پایانی ندارد.
۴-متغیر های اجتماعی وبین الملل و کشمکش : منظور از متغیرهای اجتماعی بین الملل، تماس ها، معاشرت ها، ائتلاف ها و اتحادهایی است که مستقل از نقش و دخالت دول، میان تبعه ی دو واحد سیاسی و تشکیلات سازمانی، تولیدی و فکری آن ها برقرار می شود. هنگامی که ارتباطات میان اجتماعات گسترش می یابد، در روابط سیاسی دول نیز تاثیر می گذارد. نهضت های آزادی بخش، سندیکاهای کارگری، شرکت های چند ملیتی، فعالیت های مذهبی و نهضت اسلامی، نمونه هایی از روابط اجتماعی بین الملل هستند[۸] که به ویژه از دوران پس از جنگ جهانی دوم عامل بروز جنگ های منطقه ای و نیز ایجاد مناقشات داخلی و محلی از طریق کودتاهای متعدد گردیده اند.
۵- متغیر نظام بین الملل و کشمکش : تاریخ سیاسی بشر نشانگر این واقعیت است که نظام بین الملل به واسطه ی احکام قدرت مادی که بر آن حاکم بوده، خود در ایجاد، استمرار و شدت بخشیدن به کشمکش ها و اختلافات سهیم بوده است. در نظام دو قطبی، کشمکش در دو سطح تحقق یافت : اول در حالت مسابقه ی تسلیحاتی میان دو قدرت و سپس به صورت مناطق تحت سلطه که به توسعه ی کشمکش ها در جهان سوم منجر شد. در نظام چند قطبی امروز، کشمکش های سیاسی، فرهنگی، قبیله ای، اقتصادی و مالی هم چنان ادامه دارد و با شدت گرفتن انحصارات در منابع، امکانات و سرمایه تشدید نیز خواهد شد.از یک سو حاکمیت اصول (هرج و مرج) در نظام بین الملل، واحدهای سیاسی را ترغیب می کند تا در مقام دفاع از خود، به تسلیحات متوسل شوند و از سوی دیگر، اصول هرج و مرج، قاعده ی (قدرت مادی بیشتر) ، قدرت و زمینه ی دخالت، ادعا و برتری بیشتر را متداول می سازد.[۹] (کوئینسی رایت) نیز در بررسی های خود بر علیت چندگانه ی جنگ تاکید کرده و علیه رویکردهای ساده انگارانه در مورد این مسئله هشدار می دهد. او می گوید : (یک جنگ در واقعیت امر، حاصل وضعیت تامی است که در نهایت، تقریباً در برگیرنده ی تمامی آن چیزهایی است که تا زمان شروع آن جنگ بر نژاد بشر گذشته است.) رایت یک مدل چهار عاملی در مورد ریشه های جنگ ارائه می کند که عوامل آن با سطوح تکنولوژی، سازمان سیاسی- اجتماعی، قانون و ارزش های فرهنگی متناظر است.[۱۰]
کشورها برای تقویت امنیت از طریق افزایش یا حفظ قدرت و نفوذ بر محیط خویش (سرزمین، جمعیت، حکومت و منابع جوامعی که در تماس با آن ها هستند ) به زور متوسل می شوند. تا کنون حکومت ها به دلایل مختلف بسیاری، تصمیم به جنگ گرفته اند؛ مانند : تسلط یافتن بر سرزمین ها، تقویت امنیت، به دست آوردن ثروت و یا اعتبار، حفظ هویت و ارزش های قومی – فرهنگی – مذهبی ، حفظ یا گسترش منافع خاندانی، تضعیف یک دشمن خارجی، به دست آوردن یا نگهداری یک امپراتوری مستعمراتی، گسترش یک ایدئولوژی سیاسی، جلوگیری از فروپاشی ملی یا از دست رفتن خاک کشور، مداخله در منازعات خارجی، حفظ یا اعاده ی توازن قدرت و خنثی کردن اهداف استیلاجویانه ی قدرتی دیگر، حمایت از منافع اقتصادی حیاتی در خارج، پرکردن خلأ قدرت، مبادرت به جنگ بازدارنده، حفاظت از اتباع به خطر افتاده، تلافی کردن یک اهانت سنگین و موراد دیگر.برای درک این که چرا یک حکومت خاص برخی حکومت های بیگانه را متحد و برخی دیگر را دشمن خویش به شمار می آورد، همواره باید به سطح تحلیل سیاسی بازگشت. از دل شبکه ای از ارتباطات سیاسی ( شامل سیاست مداران و دیپلمات ها، عامه ی مردم، مطبوعات، ارتش،نخبگان اجتماعی – اقتصادی و گروه های خاص ذی نفوذ در فرایند سیاست گذاری خارجی ) است که حکومت ها اهداف، منافع، سیاست ها و استراتژی های خویش را تعینن نموده، عواقب اجتماعی اقدام یا عدم اقدام را در موقعیت های مشخص و نیز چشم اندازهای موقعیت یا شکست توسل به زور را می سنجند.[۱۱]
( زیو مائوز ) در مطالعه ای پیرامون (مناقشات جدی میان دولت ها) اختلافاتی را با ذکر محل طرف ها و نتایج حاصله تشخیص داده است که همه ی آن ها متضمن تهدید، نمایش یا کابرد نیروی نظامی بودند.به اعتقاد او دوران بعد از ۱۹۴۵، شاهد بیشترین اختلاف بوده است و به طور مطلق دنیای امروز در قیاس با دوره های گذشته بسیار بیشتر مستعد جنگ است. یافته های مائوز تایید می کند که قدرت های بزرگ مسئول بروز بسیاری از اختلافات هستند. آن ها در ۴۱ درصد اختلافات شرکت داشتند، این قدرت ها یا خود اختلافات را آغاز کرده اند، یا هدف طرف مقابل قرار گرفته اند و یا به اختلافات دیگران کشیده شده اند.[۱۲]هم چنین اکثر اختلافات در جهان سوم روی داده است. بسیاری از این اختلافات به تلاش های دولت های جدید الاستقلال برای ایجاد مرزهای مطمئن و متحد ساختن گروه های قومی، زبانی و مذهبی مربوط می شود.[۱۳]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...